به مناسبت بیست ویکم رمضان ، سالروز شهادت حضرت علی علیه السّلام
بخشی از کتاب " علی تنهاست" اثر معلم شهید دکتر شریعتی
برای استفاده ی همکاران و همکلاسی ها ، انتخاب شده است
که امیدوارم قدمی هرچند کوچک در راه شناخت بیشتر این امام عزیز باشد .
دردِ علی دو گونه است:
یک درد، دردی است که از زخم شمشیرِ ابن مُلْجم در فَرق سرش احساس میکند،
و دردِ دیگر دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش
به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده... و به ناله درآورده است.
ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیرِ ابن مُلْجم در فرقش احساس می کند .
اما، این دردِ علی نیست؛ دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است،"تنهایی" است،
که ما آن را نمی شناسیم! باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را؛
که علی دردِ شمشیر را احساس نمی کند ، و ... ما
درد علی را احساس نمی کنیم .
برای مطالعه ی تمام متن به ادامه ی مطلب بروید.
ما همیشه پیروزی را در پیروزی میبینیم و میشناسیم، اما علی درس بسیار بزرگی داده است و آن پیروزی در شکست است.
چگونه یک امام، یک رهبر و یک قائدِ انسانی گاه با موفق شدن و پیروز شدن درس میدهد و گاه با پذیرفتن شکست، گاه با سخن میآموزد و گاه با سکوت؟
در مقالهای که دربارهٔ حضرت امیر نوشته بودم، اشاره کردم که نهج البلاغه بعد از قرآن بزرگترین کتاب ماست که آن را نمیخوانیم و نمیدانیم و نمیشناسیم. چنان که قرآن هم همین طور: قرآن را هم فقط ستایش میکنیم، میبوسیم و تَبَرُک میدانیم.
آن همه تجلیل و ستایش میکنیم، اما چه فایده دارد، چه تاثیری میتواند داشته باشد، وقتی که درونش را ندانیم چه میگوید؟
شخصیتهای بزرگی هم که میتوانند نجات بخش ملت ما، جامعه ما و نسلهای آیندهٔ ما باشند همین طورند.
ِدر آن مقاله نوشتم که نهج البلاغه، به اقرارِ اغلب دانشمندان و نویسندگان و ادبای حتی معاصرِ غیرِشیعی، زیباترین متن عرب است؛ سخنانی که از نظرِ ادبی در اوج زیبایی و از نظرِ فکر در عمق بسیار و از نظرِ اخلاق سرمشق و نمونه است؛ در آن عباراتی هست که هر خوانندهای اقرار میکند که دربشریت نظایرِ این عبارات وجود ندارد. این، عبارات و سخنان علی است.
اما من معتقدم که از همه سخنانی که علی در مدت عمرش گفته است، جملهای از همه رساتر، بلیغتر، زیباتر، اثر بخشتر و آموزندهتر وجود دارد و آن:
"۲۵ سال سکوت علی است" که خطاب به همه انسانها است، انسانهایی که علی را میشناسند.
بیست و پنج سال سکوت در نهایت سختی و سنگینی برای یک انسان، آن هم نه یک انسان گوشه گیر و راهب، یک انسان فعال اجتماعی. این سکوت، خود یک جمله است، یک سخن است. بنابراین امام، گاه با سخنش حرف میزند و گاه با سکوتش، گاه با پیروزیش درس میدهد و گاه با شکستش.
خطاب او به ماست و رسالت ما نیز معلوم است: شناختن این درسها، و خواندن این سخنان و شنیدن این سکوتها...
... و میبینیم علی (به همان میزانی که میشناسیم)، همان علی که مینالد و دائماً فریاد میزند و سکوتش دردآور است، سخنش دردآور است و همان علی که عمری شمشیر زده، جنگها کرده، فداکاریها نموده و جامعهای را با قدرت و جهادش، پِی ریخته و به وجود آورده است، در هنگامی که این نهضت پیروز شده، او در میان جمع یارانش تنها است، و بعد میبینیم که نیمه شبهای خاموش، مدینه را ترک میکند و سر در حلقومِ چاه مینالد.
آن همه یاران، آن همه همرزمان، آن همه نشست و برخاست با اصحاب پیغمبر ـ هیچ کدام ـ برای علی تفاهمی به وجود نیاورده است: در سطح ِهیچ کدام از آنها نیست؛ میخواهد دردش را بگوید، حرفاش را بزند؛ گوشی نیست، دلی نیست، تَجانسی نیست.
در یَثرب، یعنی شهری و جامعهای که به شمشیرِ او و سخن او پِی ریخته شده، هیچ آشنا نمیبیند و نیمه شب به نخلستان پیرامون شهر میرود و در دل تاریک و هراسناک شب به اطرافش نگاه میکند که کسی متوجه او نشود!
رنج بزرگ یک انسان این است که عظمت او و شخصیت او در قالب فکرهای کوتاه و در برابرِ نگاههای پَست و پلید و احساس او در روحهای بسیار آلوده و اندک و تَنگ قرار گیرد. چنین روحی در چنان حالی، همیشه هراسناک است که این نگاهها، این فهمها و این روحها او را ببینند، بفهمند و بشناسند.
به قول یکی از نویسندگان: "روزها شیر نمینالد"!
در برابرِ نگاهِ روباهان، در برابرِ نگاهِ گرگها و در برابرِ نگاهِ جانوران، شیر نمینالد؛ سکوت و وقار و عظمت خویش را بر سرِ شکنجهآمیزترین دردها حفظ میکند. اما، تنها در شبها است که شیر میگرید: نیمه شب به طرف نَخلستان میرود؛ آنجا هیچ کس نیست، مردم راحت آرمیدهاند، هیچ دردی آنها را در شب، بیدار نگاه نداشته است؛ و این مردِ تنها، که روی این زمین خودش را تنها مییابد، با این زمین و این آسمان بیگانه است، و فقط رسالت و وظیفهاش او را با این جامعه و این شهر پیوند داده، پیوندِ روزمرّه و همه روزه.
ولی وقتی که به خودش برمیگردد، میبیند که تنها است؛ به نخلستان میرود، و هراسان است که کسی او را در آن حال نبیند، که شیر در شب میگرید و تنهایی.
و باز برای اینکه ناله او به گوش هیچ فهم پلیدی و هیچ نگاهِ آلودهای نیالاید، سر در حلقومِ چاه فرو میکند و میگرید.
این گریه از چیست!؟
افسوس که گریه او یک معما برای همه است، زیرا حتی شیعیان او نمیدانند علی چرا میگرید.
از اینکه خلافتش غصب شده؟ از اینکه فَدک از دست رفته؟ از اینکه فلانی روی کار آمده؟ از این که او از مقامش.... ؟، از اینکه ... ؟، از ... ؟ واقعاً که چنِدش آور است !
یک روح تنها در دنیایی که با آن بیگانه است، در جامعهای که دائماً در آن زندگی میکند، اما نتوانسته خودش را در سطح آن جامعه و سطح اسلامِ قبایلی یاراناش پایین بیاورد و نتوانسته خودش را با آن بَند و بَستها و با آن کِششها و با آن خود خواهیها و با آن سطح دَرکی که یاران پیغمبر از اسلام داشتهاند مُنطبق کند، تنها مانده است... و مینالد.
علی همان طور که فلسفهها میگویند، مینالد، به خاطرِ اینکه انسان است، و به خاطرِ اینکه تنها است.
این حرفی که میزنم، هم مذاهب به آن معتقدند، و هم مردی مانند "سارتر"، که اصولاً به مذهب و خدایی معتقد نیست، انسان را یک بافته جدا، یک تافته جدا بافته میداند و میگوید: همه موجودات یک جور ساخته شدهاند؛ اول ماهیت آنها ساخته شده و بعد وجودشان، به جز انسان که اول وجودش ساخته شده و بعد ماهیتش.
میبینیم که سارتر هم که به خدا اعتقاد ندارد، معتقد است که انسان یک عنصرِ کاملاً ممتاز از عالَم مادی است و بیگانه با آن و انسان هر چه از مرحله حیوانی و نیازهای غریزی که طبیعت بر او تحمیل کرده دورتر میشود، در طبیعت تنهاتر میشود و گرسنهتر و تشنهتر، و علی یک انسان مطلق است.
علی در طول تاریخ، تنها انسانی است که در ابعادِ مختلف و حتی متناقضی که در یک انسان جمع نمیشود قهرمان است. هم مثل یک کارگرِ ساده، که با دستش، پنجهاش و بازویش خاک را میکند و در آن سرزمین سوزان بدون ابزار قَنات میکـَند، و هم مانندِ یک حکیم میاندیشد، و هم مانندِ یک عاشق بزرگ و یک عارف بزرگ عشق میورزد و هم مانندِ یک قهرمان شمشیر میزند، و هم مانند یک سیاستمدار رهبری میکند، و هم مانندِ یک معلم اخلاق، مَظهر و سرمَشق فضائل انسانی برای یک جامعه است. هم یک پدر است، و هم یک دوست بسیار وفا دار، و هم یک همسرِ نمونه.
چنین انسانی و در چنین سطحی معلوم است که در دنیا تنها است؛ چنین انسانی در جامعهاش و در برابرِ یاران همرزمش که عمری را در راهِ عقیده کار کردهاند، با پیغمبر صادقانه شمشیر زدهاند، مبارزه کردهاند، به ایمان پیغمبرشان ایمان دارند، اما در اوج اعتقاد و ایمان و اخلاصشان به پیغمبر و اسلام، قبیله را فراموش نکردهاند، خودخواهی را فراموش نکردهاند، مقام را نتوانستهاند آگاهانه و یا ناخودآگاه از یاد ببرند و اخلاص مطلق و یک دست، همچون علی شوند. او در میان یارانش، که سالیان دراز با هم در یک فکر و یک راه کار کردهاند و شمشیر زدهاند، تنها است. علی قربانی خویشاوندِ پیغمبر بودن است، زیرا در جامعه قبایلی عرب، روابط قبیلهای نیرومندتر از اسلام است: هنوز جامعه به طورِ خودآگاه یا ناخودآگاه نمیتواند تحمل کند که هم پیغمبر از بنیهاشم باشد و هم جانشین او؛ در این صورت برای بنیتمیم و بنیعدی و بنیزهره چیزی نخواهد ماند و این "بنی"ها و "ابناء" از میان خواهند رفت!
یک مورخ و یک جامعه شناس میفهمد که چه میگویم.
بنابراین یکی از عواملی که علی قربانی آن میشود و تنها میماند، خویشاوندی او با پیغمبر است؛ اگر از خانواده پیغمبر نبود شانس بیشتری برای موفقیت میداشت. علی کسی بود که هیچ پیوندی با جامعه یثرب نداشت، مگر شمشیرهایی که به خاطرِ حق زده و رنجها و خطرهایی که به خاطرِ حقیقت کشیده و همین شمشیرها او را تنها گذاشته؛ بنابراین علی در مدینه تنها است.
از این دردناکتر اینکه، علی در میان پیروان عاشقش نیز تنها است! در میان امتش، که همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاریخش را به علی سپرده است، تنها است. او را همچون یک قهرمان بزرگ، یک مَعبود و یک ِاله میپرستند، اما نمیشناسندش و نمیدانند که کیست، دردش چیست، حرفش چیست، رنجش چیست و سکوتش چراست؟
در زبان فارسی ما هنوز نهج البلاغهای که مردم بخوانند، وجود ندارد! تنهایی مگر چیست؟
از تئاترنویسی مانندِ بِرِشت، حداقل پنج اثر که به فارسی بسیار خوب ترجمه شده میتوان نام برد، از نویسندگان معمولی همه جای دنیا آثارِ مُتعدد و فراوان به بهترین نثر و چاپ منتشر شده، اما هنوز پس از گذشت قرنها، سخن علی به زبان فارسیای که نسل ما بخواند و بفهمد وجود ندارد و هنوز ملتی که تمامِ هستیاش را در راهِ عشق علی نثار کرده، از او کلمهای و سخنی درست نمیشناسد.
این است که علی در میان پیروانش هم تنها است؛ اینست که علی در اوج ستایشهایی که از او میشود مَجهول مانده است.
دردِ علی دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیرِ ابن مُلْجم در فَرق سرش احساس میکند، و دردِ دیگر دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده... و به ناله درآورده است. ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیرِ ابن مُلْجم در فرقش احساس می کند .
اما، این دردِ علی نیست؛ دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است،
"تنهایی" است، که ما آن را نمیشناسیم!
باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را؛
که علی دردِ شمشیر را احساس نمیکند،
و... ما
دردِ علی را احساس نمیکنیم!
بر گرفته از: http://www.shariati.com/farsi/alitanha/alitanha3.html
:: امتیاز: |
|
نتیجه : 5 امتیاز توسط 2 نفر
مجموع امتیاز : 10 |
|
:: بازدید : 586
:: ارسال شده در:
مطالب مناسبتی ,
دانستنی ها ,
:: مطالب مرتبط:
تبریک به محمد رضا ایری بابت قبولی در آزمون نمونه دولتی ,
محمدرضا ایری به مدارس نمونه دولتی راه یافت. ,
روز مادران عزیز ,
به یاد تلاشگران بی ادعا ، آتش نشان های شهید پلاسکو ,
آتشنشان های شجاع در پلاسکو ,
با محرم . . . ,
تبریک به خانواده ی بنیامین روشن ,
بنیامین روشن به دبیرستان تیزهوشان راه یافت . ,
سخن دکتر شریعتی در باره ی امام علی (ع) ,
سخن جورج جرداق نویسنده ی مسیحی در باره ی حضرت علی (ع) ,
:: برچسبها:
امام علی (ع) ، شهید محراب ، علی تنهاست ، دکتر علی شریعتی ، ماه رمضان ، شب قدر ، شهید ، اسلام ، شیعه ، کتاب ، همکلاس ,
، همکلاسی من ، علی اکبر رحیمی نژاد ، کلاس ششم،دوره ی ابتدایی ، دبستان امیر کبیر گرگان ، گلستان ,